پرنیان

ساخت وبلاگ
شهر خیالبا رنگ پاک خامه نباید پلید کردکار سیاه را نتوان با سفید کردکی می‌شود به صفحه‌ی پاک ضمیر خود پندارهای کهنه‌ی «حبل‌الورید» کرددر دست، خامه را که گرفتی نبایداخواری کشید و کارکِ عبدالشهید کردآن کس قلم به دست گرفت و چنین نمودآن‌ کس که بر مکارم اخلاق، رید کردبی‌شک که هست کار فرومایه‌ این‌چنینهر چه که گفت ره‌بر و آقا، شنید، کردیادش به خیر آن‌که به اِعجاز وِرد و پشمخود را مراد کرده و مردم مرید کرددر شهر گرگ‌ها به بکارت نیاز نی‌ستبی‌پرده بود باید، پرده درید، کردوقتی قلم به دست تو افتد چه می‌کنی؟گفتم وَ گفت: لحن درستی شدید کردبا رنگ پاک خامه حقایق رقم بزنبا رنگ پاک خامه نباید پلید کردبا رنگ پاک خامه بهاران بیافرینباید به رنگ خامه‌ی خود شنبلید کردباید که کار کاوه‌ی آهنگرِ دلیربایست کارنامه‌ی جامه‌سپید کردباید که با تعهد و اندیشه‌مند بودباید از آن‌چه راست نباشد، بعید کردبا خامه می‌توان که هنرمند شهر رااز انقلاب واژه‌ی خود مستفید کردبا خامه می‌‌شود که به شهر خیال رفتاز دکه‌‌ی ادب گلِ معنا خرید کردبا خامه ممکن است که حماسه آفریدفردوسیِ سخن شد و کاخِ سدید کردبا خامه جز روایت واقع نمی‌توانکرد و خلافِ آن‌چه که با چشم دید، کرد فرجام این مناظره، باید که با قلماز منبع موثق و از چشم‌دید ... کرد «ب.ب» ۱۴۰۱/۱۰/۱۵√ چ. ن + نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۴ ب.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 16:56

قصر و ویلای خداچار سویش مردمان بی‌نواستدر میانه قصر و ویلای خداستمن نمی‌گویم چنین است و چناناین نگاره خود دلیل مدعاستکاش می‌دیدم کنارش مکتبییا که دانش‌‌گاهی در آن‌جا بناستسهم مردم چای و نانی بیش نی‌ستسهم ملا قابلی و شورباستخانه‌ی فکری کو و خانه‌کتاب؟کس نمی‌پرسد که درمان‌گه کجاستکوخ باشد خانه‌ی مردم، ولیکاخ‌ها از آنِ آن فرمان‌رواست «ح. غم‌کش» ۱۴۰۲/۴/۱۴√ چ.ن + نوشته شده در شنبه چهاردهم مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۶:۲۲ ب.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 16:56

واژه‌ی قربان از نگاه دستوری اسم مصدر یا اسمِ اسم فعل است. اصل واژه از نگاه ریشه عربی است که در زبان پارسی وام گرفته شده است. ریشه‌ی این واژه «قُرب» به معنای نزدیکی یا نزدیکی‌کردن است. قربان هم به همین معناست. واژه‌های دیگری نیز از همین ریشه (قرب) ساخته شده اند که عبارت اند از: قریب، تقرب، تقریب، اقرب، مقرب و اقارب. این واژه‌ها همه از نگاه معنای لغوی با «قرب» پیوند دارند و اعضای یک خانه‌واده‌ی واژگانی اند. اما این واژه در اصطلاح معانی دیگر هم دارد که بدین قرار اند: ۱- به معنای نامی که دلالت بر عید سعید قربان دارد. ۲- به معنای ذبح‌کردن و کشتن عید قربان نیز به معنای عید تقربِ به خداست؛ یعنی عیدی که با برگزارکردن آن انسان به خدا نزدیک می‌شود. اگر معانی لغوی و نامی قربان را در نگر بگیریم، خوش‌آیند اند و بار منفی مدلولی ندارند. نزدیکی و نزدیکی‌جستن هم از نگاه کنشی پسندیده و خوب اند هم پیام پسندیده و مطبوعی را به گوش می‌رسانند. اما معنای سومی آن (ذبح‌کردن و کشتن) دست کم برای من گوارا نی‌ست و از نگاه اخلاقی و منطقی نیز با توسل به کشتن و ذبح‌کردن کسی یا جان‌داری (حیوانی) به خدا نزدیک‌شدن موجه به نظر نمی‌رسد. من گمان نمی‌کنم آفریدگار هستی، هستی مطلق و خدای بخشنده و مهرورز برای نزدیک‌شدن شیفته‌گان و آشفته‌گان‌اش به خودش و برای فرمان‌برداری و آزمایش آنان راه کشتن را برگزیده باشد و چنین دستوری داده باشد. دستور کشتن اسماعیل پیام‌بر نیز دستور مستقیمِ تقریری و تحریری و در بیداری نبوده است، بل خوابی بوده است که بنابر روایتی حضرت ابراهیم پیام‌بر دیده است و انگار آن دستور از سوی خدا در خواب به ایشان داده شده است که پسرش، اسماعیل را قربان کند. این خواب می‌تواند رویا بوده ب پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 22 مرداد 1402 ساعت: 16:56

درگیر تو، هوایی تو می‌شوم همیشبسیار مبتلایی تو می‌شوم همیشدر پیش‌گاه حُسن تو تعظیم می‌کنممبهوت دل‌ربایی تو می‌شوم همیشاز من مپرس چون و چراییِ عشق مندیوانه‌ی چرایی تو می‌شوم همیشای کعبه‌ی قداست و ای کربلای شوق!حاجی و کربلایی تو می‌شوم همیشمردم خداپرست و مسلمان و مؤمن اندمن مؤمن خداییِ تو می‌شوم همیششیدای زُنگه‌های سدای تو گشته امبیمار این بلایی تو می‌شوم همیشدرمان من به دست تو تنها مقدر استمحتاج آن دوایی تو می‌شوم همیشای ناز، ای خرام، ایا کبر ناتمام!قربان کبریایی تو می‌شوم همیشلطفی اگر ندیده ام از تو گلایه نی‌ستمحتاج ظلم غایی تو می‌شوم همیش«بانو» قبول کن که به سودای توستمغرق غزل‌سرایی تو می‌شوم همیش«ب.ب» ۱۴۰۲/۴/۳۰ + نوشته شده در سه شنبه سوم مرداد ۱۴۰۲ ساعت ۱۲:۵۳ ب.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 48 تاريخ : چهارشنبه 4 مرداد 1402 ساعت: 14:18

گنجینه‌ی عرفان«حیدری از خاک تا افلاک رفتپاک آمد، پاک ماند و پاک رفت»تا بنوشیم از خُم معنای اوباغ شد، انگور گشت و تاک رفترفت سوی آسمان‌ها بی‌گمانجان او، گرچه تن‌اش در خاک رفتاز میان این‌همه آلوده‌گیاز میان کرگس و خاشاک رفتهشت دهه عمر کرد و عاقبتاز دل نامحرمان چالاک رفتحیدری آن روح پاک جاودانباد شد، بی‌بهره و بی‌باک رفتبود او گنجینه‌ی عرفانِ نابسوی آن خنیاگر و خنیاک رفت ۱۳۹۹/۳/۲۲ نکته: از برکت روحانیت آن درویش بزرگ و بیت‌الغزل زیبا و الهام‌آور شهباز ایرج در مطلع این سروده، این چند بیت ناگهانی در آوان درگذشت ایشان سر شده بودند که لازم دیدم در پیوند به سومین سال‌یاد درگذشت آن ستاره‌ی عارفان بازنشر کنم.√ چ.ن + نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۴۰۲ ساعت ۲:۴۸ ق.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 50 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:13

سدای سدّه‌ی ماسدایت جانِ جان را شاد سازدرگ و روح و روان را شاد سازدسدایت خاطر افسرده‌ی ماوَ مغز استخوان را شاد سازدسدایت می‌کند افسون‌گری‌هادل پیر و جوان را شاد سازدسدای تو سدای سَدّه‌ی ماستنمی‌میرد، جهان را شاد سازدسدایت ملت و مذهب نداردتمام مردمان را شاد سازدسدای توست شعرِ شاعرِ شهرغزل‌گوینده‌گان را شاد سازدگلوی مولوی و حافظِ توگلوی چامه‌دان را شاد سازدسدایت روح سرمد، جان پروینروان بِهبَهان را شاد سازدنوایت نی‌نوازِ ناز هستی‌ستنوای نی‌سِتان را شاد سازدسدای تو نه تنها آدمی رازمین و آسمان را شاد سازدقناری سدای مهربان‌اتدرختان و گلان را شاد سازدسدایت ساز عشق و مهر داردطبیعت را، گمان را شاد سازدترانه وُ ترنم در تو گل کردگلِ شیرین‌زبان را شاد سازدسدایت بلبل خوش‌لحنِ دورانسدایت باغ‌بان را شاد سازدهمان لحظه که خوانی: «وای باران...»رخِ رنگین‌کمان را شاد سازدرود تا آسمان زنگ سدایتخدا، کروبیان را شاد سازدبخوان بار دِگر «ای ساربان ...» راکه تا این کاروان را شاد سازد«بهار من، حذر از نوبهاران ...»کنی تا کی، که مان را شاد سازد؟ ۱۴۰۲/۳/۲۴ √ چ.ن + نوشته شده در یکشنبه چهارم تیر ۱۴۰۲ ساعت ۲:۵۰ ق.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 45 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:13

جشن جمشیدیتا هزاران سال شد فرهنگ توجشن جمشیدی تو، اورنگ توقصه‌ها دارد دل شه‌نامه از -- قهرمانی‌های تو و جنگ توکس ندیده در صف مردانه‌گیجز هم‌‌آوردی‌‌ تو، نیرنگ توشرم‌ها دارم از این نامحرمانکه نمی‌دانند نام و ننگ توپارسی و پارسی و پارسیدُرّ دریای دری افرنگ توخوانْد باید آیت عشق‌ات نخستبعد از آن باید سرود آهنگ توباغ تاریخ‌ات پر از رنگ و گل استسرزند از برگ‌برگ‌اش رنگ توجنگ‌هایت نیز روح صلح داشتاز برای صلح بوده جنگ توکاوه ات آهنگ استقلال کردتا کند آزاد کوه و سنگ توبُرد بالا پرچم آزاده‌گیپرچم شوقِ شقایق‌رنگ توماردوشان را فرودآورد و کُشتماردوشانی که بر اورنگ تو ...ناز باید کرد بر اِسپه‌بُدانْتفخر باید کرد بر سرهنگ توروشنی‌ها دارد ام‌روزِ جهان کشفِ آتش کرد چون هوشنگ توآن‌چه گویم جز حقیقت نیست، آب -– کی توان کوبید در «هاونگ» تورودکی و آل سامان‌ات شدندشاد از آوای نای و چنگ تومی‌زنم گیتار احساس تو رامی‌نوازم تبله و سارنگ تومست گشتم از شراب شعرهاتنی‌ست حاجت تا بنوشم بنگ توپهنه‌پهنه شعر، خرمن کرده ایپویه‌پویه گوهر فرهنگ تومهرگان و سدّه‌ و نوروزِ نورجشن‌های خوب و شوخ و شنگ تودر «گل سرخ» تو از کنج و کنارعاشقان‌ات می‌کنند آهنگ تودیده ام در پهنه‌ی پارینه‌اتفرّ بسیار و فرِ فرسنگ توآریانا و خراسان در تو بودکشور افغان‌ستان پی‌رنگ توگر شود مانیِ بلخ‌ات نوبهارشادیان‌ات می‌شود ارژنگ توپرپرند لاله دشت و دامن‌اتپرنیانی می‌شود اولنگ تودوست دارم فرّ و فرهنگ تو رامی‌زنم بر سینه هر دم سنگ تومی‌رسد هر لحظه بر گوش دلماز فراسوی زمانه زنگ توقرن را تجدید کردی، چارده —- صد شد و قربان این پی‌رنگ تواین‌چنین تقویم دل‌کش را که دیدکی شود تقویم‌ها هم‌‌سنگِ ... توعاشقانه لنگ‌لنگان در ره‌اتمی‌روم، پندار هست پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 51 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 15:13

طبیعی یا طبعی؟واژه‌ی منسوب طبیعت، طَبَعی می‌شود، نه طبیعی. طبیعی گونه‌ی نادرست و مشهور آن است که ام‌روزه در بستر زبان و در دایره‌ی گفتن و نوشتن آن را به کار می‌بریم. در اصل واژه‌ی «طبیعت» نیز در زبان عربی با تای کوتاه (ة) است، نه با تای کشیده؛ اما با توجه به هنجار و آهنگ دستوری زبان پارسی باید آن را با تای کشیده (ت) بنویسیم. برای اِستناد و تأیید این گفته به‌تر است به واژه‌ی منسوب و همانند آن در زبان عربی نگاهی بیندازیم و دقت کنیم. آن واژه «مدنی» است که به «مدینه» نسبت داده شده است. در زبان عربی برابر با هنجارهای صرفی آن زبان، تای کوتاه فرجام واژه‌ها با سدای /ها/ خوانده می‌شوند، نه /تا/. آن های فرجام نیز ناملفوظ است. به این نمونه‌ها ببینیم: طبیعه، مابعدالطبیعه، مدینه، کثیره، شریفه، قصیده.√ + نوشته شده در پنجشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۶:۶ ق.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 78 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 22:47

تبعیدی ایم و عید نداریم دوستان!عید شما خجسته و میمون و جاودانغربت بی‌انتهاعید است و ما به غربت بی‌انتهاستیمدر این‌سوی حوالی عالم رهاستیمتنهاتر از همیشه و حیران و مضطربمحروم از حرارت جغرافیاستیمدور از دیار و دوست در این دوردست‌هااز خویش و آشنا و رفیقان جداستیمظلمات چیره گشته در آن‌جا و خضر نی‌ستدر جست‌و‌جوی میهنِ آب بقاستیمعید است و عیدگشتک ما گشته یک خیالچشم انتظارِ دوست به دروازه پاستیمبا آن‌که کوچ کرده ایم از کوچه‌های عشقدل‌تنگ آن حوالی و حال و هواستیم«هرگز حدیث حاضرِ غایب شنیده اید»؟مصداق این روایت وارونه ماستیمدر سر هنوز دغدغه داریم از وطناین‌جاستیم و در تهِ آن ماجراستیمعید است و خوش‌ به حال شما و خجسته باد!ما خوش به لحظه‌های خوشیِ شماستیم۱۴۰۲/۲/۱√ چ.ن + نوشته شده در پنجشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۶:۸ ق.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 81 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 22:47

یلِ بزرگچون کوه ایستاده شدی و قدم زدیدر پشت صخره‌ها به شهامت علَم زدیکردی دوباره پرچم خورشید را بلندبار دِگر درفش کیانی و جم زدیجان را به کف گذاشتی در راه میهن‌اتبا خون خود روایت روشن رقم زدیبودی به کارزار رهایی یلِ بزرگبا مشت آهنین به دهان ستم زدیبا دست رد به سینه‌ی هر چه تعلق استبا پُتک ضد به تارک تُرک شکم زدیتا واپسین گلوله شکستی غرور خصمتا یک رمق به قله‌ی پامیر دم زدیاکمل، امیر نام درخشان نسل توستاکمل امیر را به مقام صنم زدیاسفندیار و رستم دستان ما شدیاسفندباورانِ قبیله به‌هم زدیدر برگ‌برگ خاطر ما گل کنی همیشدر شعر، در ترانه‌ی ما بازدم زدیتنها به تو و جنس تو باید غرور کردخود را به جای‌گاهِ بسا محترم زدیرفتی و چون عقاب شدی در فرازهازاغان لاش‌خوار شب‌آمیز کم زدیمرگ تو کرد فلسفه‌ی مرگ را خجلجاویدِ نام خویش به جای عدم زدی ۱۴۰۲/۱/۲۹√ چ.ن + نوشته شده در پنجشنبه هفتم اردیبهشت ۱۴۰۲ ساعت ۶:۱۱ ق.ظ توسط باور‌بامیک  |  پرنیان...ادامه مطلب
ما را در سایت پرنیان دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : bawarbamiko بازدید : 82 تاريخ : پنجشنبه 7 ارديبهشت 1402 ساعت: 22:47